دانلود مباني نظري مفهوم استرس والدگری (docx) 37 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 37 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
استرس والدگری:
تولد فرزند یک تغییر بزرگی در زندگی والدین است که بدنبال خود استرس خاصی به عنوان استرس والدگری به همراه دارد.ثابت شده است که نوع استرس نقش والد گری از سایر استرس های زندگی مثل استرس ناشی از کار ،حوادث و تجارب ناگوار کاملا متفاوت بوده و این استرس ویژه و خاص این نقش والدگری است.همچنین این استرس نسبت به دیگر حیطه های استرس زای زندگی بیشترین تاثیر را بر رفتار والدین و رشد کودکان می گذارد و پیش بین قوی از مشکلات رفتاری و عاطفی کودکان است(گلبرگ و همکاران ،1997).به عنوان مثال محققان، یک گروه از خانواده های بی خانمانی را که در معرض خطر مشکلات جسمانی و روانی بودند مورد مطالعه قرار دادند.بدلیل منابع استرس زائی که این گروه در زندگی روزانه با آن مواجه بودند ، در میان آنها خانواده هایی وجود داشت که دارای سطح بالائی از استرس والدگری بودند که به تبع آن ،کودکانی با بالاترین سطح مشکل در رشد اجتماعی و شناختی داشتند(دانسکو و هولدن ،1998).بنابراین استرس والد گری می تواند،به طور خاص آنچنان تاثیر گذار باشد که به عنوان علل و عواقب طیفی از رفتار های والدینی و کودکان تلقی شود. اما با این وجود استرس نقش والد گری نمی تواند کاملا جدا از استرس های دیگر ، نقش ها و تجربه ها باشد قطعا بین استرس هایی که ما در نقش های گوناگون تجربه می کنیم هم پوشی هایی وجود دارد(بارنت ،مارشال و سینگر ،1992).
خصیصه ی بارز در هر نظریه ی استرس والدگری بر عقیده ی هماهنگی و تعادل بین درک والدین از تقاضا ها و مسئولیت های این نقش و دسترسی به منابع موجود برای تامین این نیازها و تقاضا ها است. در واقع این تعادل و هماهنگی بین تقاضا ها ،نیاز ها و منابع های موجود ،مرکزیت اکثر نظریه های استرس و مقابله گری است(هاب فال ،2004).استرس والدگری زمانی ایجاد می شود که این تقاضا ها و مسئولیت های بر خاسته از نقش والدگری توسط منابع موجود، نتوانند ارضا شوند(گلدستن ،1995).
این مسئولیت های ایجاد شده برای والدین بسیار و متنوع می باشند و شامل برآورده ساختن نیاز های خاص کودک و تقاضا های برخواسته از نقش اجتماعی والدینی است. علاوه بر این از دیگر مسئولیت ها و تقاضاهای نقش والدگری ،برآورده کردن نیاز های کودک مثل نیاز به بقا (خوراک ،مسکن ،مراقبت و نگهداری وموارد دیگر) و نیاز های روانشناختی ( توجه ، محبت ،کمک در کنترل و تنظیم عواطف)می باشد .
البته علاوه بر نیاز ها و تقاضاهای ایجاد شده ،برداشت و نگرش والدین از رفتار کودکانش و نگرش و برداشت از لیاقت و کفایت خودشان به عنوان والد در اکثر نظریه ها ی استرس والد گری مهم تلقی شده است(Mash and Johnston 1983)(ماش و جان استون ،1983).استرس والدگری می تواند حتی برای والدینی که به طور کامل از تمامی منابع که برای یک زندگی فارغ از استرس ،مثل درآمد کافی ،خانه و منابع اجتماعی و... برخوردارند ، اتفاق بیافتد.اما این استرس والدگری بدلیل تفاوت های بنیادی و مجزا بین والدین خانواده ها متفاوت است ، با این وجود استرس والدگری بیشتر خود را در تجارب فردی والدین در فرزند پروری نشان می دهد.به عنوان مثال کودک پیش فعال و پر توقع یک والدین می تواند به عنوان کودک ابرازگر و پر انرژی برای والدین دیگر تلقی شود(کریسی و ریس،1996؛تسر نیک و گرینبرگ ،1990؛تسرنیک ،لو ،و بورن استین ،2002).
2-2-1تعریف مفهوم استرس والدگری:
استرس والدگری می تواند به طور مختصر چنین تعریف شود: یک سری فرآیند هایی که به خاطر تلاش برای سازگاری با الزامات نقش والدینی به یک سری واکنش های روانی و فیزیکی ناخوشایند منتهی می شود .این فرآیند اغلب به صورت احساسات و تجارب منفی در مورد خود فرد و کودک تجربه می شود .این احساسات منفی به طور مستقیم از نقش والدگری ناشی می شود.اما باید در نظر داشت که این تعریف ساده از استرس والدگری نباید از ارزش این حقیقت بکاهد که استرس والدگری شامل یک سری وسیع از فرآیندهای پویا و پیچیده ای از جمله:ارتباط با کودک و رفتارهای او ،الزامات نقش والدینی ،منابع والدینی،واکنش های والدینی به مسئولیت ها و تقاضاها ،کیفیت ارتباط والدینی با کودک و دیگر اعضای خانواده و ارتباطات با دیگر افراد و موسسات بیرون خانه است.علاوه بر این فرآیند استرس ، ارتباط با مهارت مقابله گری ،سازگاری موفقیت آمیز با الزامات نقش والدینی دارد؛ و برای بسیاری از افراد این تقاضاهای والدینی قابل مدیریت اند و با وجود سخت بودن این کار بخصوص در برحه هایی از زندگی ، قابل پاداش هم هستند.حتی در خانواده هایی که با مشکلات جدی و مزمن مواجه شدند مثل بیماری کودک ،اگرچه نه همه ی والدین ،اما تعدادی از آنها با این چالش ها به طور موفقیت آمیزی کنار آمدند(راتر ،1987).
آبیدین (1992)استرس والد گری را ،حاصل اثر تعاملی کنش وری خصوصیات اصلی و آشکار والدین (مانند افسردگی ،احساس صلاحیت ،سلامت ،روابط توام با دلبستگی با کودک ،،روابط با همسر ،محدودیت ناشی از نقش پذیرندگی یا مادری کردن )با خصوصیات کودک (مانند سازش پذیری،پذیرندگی ،فزون طلبی ،خلق ،فزون کنشی و تقویت گری ) می داند .او همچنین معتقد است که ویژگی های والد و کودک ،همراه با متغیر های موقعیتی بیرونی و عوامل تنیدگی زای زندگی (مانند طلاق ،مشکلات شغلی و....)دلیل افزایش احتمالی نارسا کنش وری و استرس والد گری است .
2-2-2نظریه های استرس والدگری:
اگرچه علت و مسبب استرس والدگری در مفاهیم گوناگونی بیان شده است(آبیدین ،1992؛بلسکی ،1984؛تسرنیک و همکاران ،2002).اما دو مکتب برجسته در ارزیابی و بررسی این علت و تاثیر ها وجود دارند،این دو مکتب شامل محتویاتی است که به خاطر آن به آنها نظریه های روابط- کودک – والدین و نظریه ی مشاجرات روزمره می گویند ،این دو نظریه ،دو نظریه ی مقابل هم و رقیب هم نیستند اما در عوض چشم اندازی تناوبی و کامل کننده در مورد استرس والدگری ،علل و عواقب آن ارائه می دهند(دیتر –دیکارد ،2008).
2-2-2-1 نظریه ی استرس والدین –کودک – روابط کودک و والدین :
مهمترین نظریه استرس والدگری که توسط محققان مورد امتحان قرار گرفته است ، سه قسمت جداگانه را در ایجاد این استرس فرض می گیرد. P:حیطه و حوزه والدینی،آن جنبه هایی از استرس والدگری که از والدین بر می خیزد،C:حیطه یا حوزه کودک،آن جنبه از استرس والدگری که از رفتارکودک برمی خیزد،R:حیطه و حوزه روابط والد – کودک ،آن جنبه هایی از استرس والدگری که از روابط کودک-والدین برمی خیزد.طبق این نظریه در خانواده هایی که استرس والدینی بالایی دارند و در رشد کودک و رفتار والدین مشکل وجود دارد ، بالا بودن استرس حوزه ی روابط کودک-والدینی بیشتردیده می شود(آبیدین ،1992،1995).
استرس حوزه ی والدینی ارتباط قوی با مسائل و مشکلات حوزه ی عملکردی خود والدین دارد(مثل افسردگی ،نگرانی وموارد دیگر)استرس حوزه ی کودک ارتباط قوی و مهم با نگرش در مورد کودک دارد(از قبیل مشکلات رفتاری وموارد دیگر)و بدکاری حوزه ی روابط والدینی –کودک ارتباط قوی با میزان درجه ی مسئولیت در روابط کودک- والدینی دارد(بندل ،استون ،فیلد و گولدستون 1989؛آیبرگ ،بوگس و رادریگوس ،1993).
این سه حوزه ی استرس والدگری به نوبه ی خود اکثر جنبه های کیفی و موثر رفتار والدینی را تحت تاثیر قرار داده و موجب بدتر و خراب تر شدن آنها می شوند. که می تواند موجب کاهش در مهرو محبت والدینی ،افزایش روش های خشونت بار انضباطی و ابراز خصومت نسبت به کودک ، ثبات کم در رفتار والدین ،یا انزوای کامل از نقش والدینی شود . که این افت در کیفیت فرزند پروری در بیشتر نمونه ها به عنوان سوءاستفاده و آزارگری با کودک تعریف می شوند. که در نهایت م نجر به افزایش مشکلات رفتاری و عاطفی در کودک می شود که می توان از آنها به خشونت ،نافرمانی،نگرانی و اندوه مزمن کودک نام برد.
نظریه کودک-والدین-روابط،از وجود یک الگوی تاثیرگذار دوسویه والدین بر کودک و کودک بر والدین صحبت می کند با این فرض که با افزایش مشکلات رفتاری و عاطفی کودک در طول زمان ،استرس والدگری هم محتملا زیادتر می شود در نتیجه مشکلات در حوزه ی سلامت کودک و والدین ترویج می یابد.
به همین منوال ،مشکلات خود والدین در حوزه ی بهداشت روان و عملکردی (افسردگی ،نگرانی ،سوءمصرف مواد)میتواند منجر به مشکلاتی در فرزند پروری و منجر به افزایش مشکلات رفتاری و عاطفی کودک شوند که به نوبه ی خود می تواند سطح استرس والدگری آنها را افزایش دهد.اگرچه این مکانیسم استرس والدگری در طول زمان آشکار نمی شود و هر دو والدین و کودک را درگیر می سازد اما در اصل این واکنش های والدین به مسئولیت های والدینی است که فاکتور کلیدی در به جلو راندن این فرآیند می باشد. لذا با توجه به نوع واکنش و نگرش والدین استرس والدگری می تواند افزایش یافته ، کیفیت فرزندپروری بدتر شده ودر نهایت مسائل رفتاری و عاطفی کودک افزایش پیدا خواهد کرد.و با کاهش استرس والدگری ،فرزندپروری بهبود یافته و در نتیجه سلامت عاطفی و اجتماعی کودک بهتر خواهد شد(دیتر دیکارد ،1998؛2008).
2-2-2-2 نظریه ی تنش های روزمره :
اکثر تحقیقات در حوزه ی استرس والدگری متمرکز بر مطالعات بر روی خانواده هائی بودند که حوادث یا شرایط استرس زائی مثل بیماری کودک یا وضعیت بد اقتصادی را تجربه کردند(وبستر –استراتون ،1990). به عنوان مثال با وجود اینکه مطالعات استرس والدگری (مقیاس استرس والدگری آبیدین1990) بر روی جامعه ی بزرگی مورد استفاده قرار گرفته است اما قابل توجه است که اکثر قریب مطالعات در رابطه با استرس والدگری بر روی مادرانی که مراجعات کلینیکی مثل افسردگی داشتند،انجام شده است.
امروزه یک بحث در تمایز اصلی بین استرس والدگری به عنوان یک اختلال یا استرس والدگری یک امر عادی و نرمال مطرح است .فاکتورهائی که بعضی از والدین را آنقدر متشنج می سازند که افسرده یا مضطرب می شوند ، همان فاکتور های هستند که در والدین دیگر تاثیری نگذاشته و آنان از هیچ اختلال عاطفی یا رفتاری رنج نمی برند. در واقع این فاکتور ها ،فاکتور های مشترکی هستند که در تنوع گوناگونی از بزرگسالانی که در جامعه گسترده زندگی می کنند به طور یکسان پیدا می شوند که بعضی والدین آنقدر تحت تاثیر آنها قرار می گیرند که مبتلا به انواع اختلالات روانی شده و برخی دیگر نسبت به آن فاکتور ها مقاوم بوده و تاثیری بر آنها نمی گذارد.
درک اینکه چگونه استرس والدگری در طول زمان گسترش پیدا می کند،چگونه والدین و رشد کودک را تحت تاثیر قرار می دهدو چگونه جسم و روان والدین را تحت تاثیر قرار می دهد مستلزم دقت نظر در استرس معمولی روزمره ای است که اکثر والدین هر روز و هر هفته با آن رو به رو هستند این وجه تمایز نظریه ی تنش روزمره از نظریه ی والد- کودک –روابط است(تسرنیک و گرینبرگ ،1990؛تسرنیک و همکاران ،2002).
این نظریه اظهار می کندکه والدین می بایست یاد بگیرند که چگونه با مولد های استرس زای هر روزه ی پرورش کودک خود کنار بیایند،سازگاری قسمتی از کار است .
تفکر تک بعدی از استرس والدگری که نشانه ای از بیماری روانی یا آسیب در خانواده است ،در واقع تحقیقات روانشناختی ده ها سال را نادیده می گیرد.در واقع طبق این نظریه،استرس والدگری فرآیندی است که هر روز اتفاق می افتد.خوشبختانه برای بیشتر والدین استرس های روزانه معمولا کم هستند . اما با این وجود اگر مکانیسم کنار آمدن و مقابله گری نا کارآمد باشد ، همین استرس های کم روزانه بر والدین و کودک بیشترین ،قوی تر ین و مداوم ترین تاثیر را می گذارند.محققانی که در حوزه ی والدین و رشد کودکان فعالیت می کنند به اهمیت همین استرس های روزانه والدگری پی برده اند.ولذا روز به روز شاهد مطالعات گوناگونی در حوزه ی استرس والدگری روزانه و تاثیر آن بر سیستم خانواده هستیم(تسرنیک و گرینبرگ ،1990؛تسرنیک و همکاران ،2002).
نظریه تنش های روزمره با نظریه والد-کودک-روابط متناقض نبوده بلکه کامل کننده و بسط دهنده ی این نظریه با مطرح کردن استرس والدگری معمولی، اتفاق افتادن این استرس برای بیشتر والدین و بیان این موضوع که این استرس والدگری پیوسته بوده و بیشترین تاثیر را بر والدین و رشد کودک در جریان تنش های روزمره بر آنان می گذارد.
تنش های روزمره والدینی اگر تک تک فرض شوند در مقایسه با استرس های مثل طلاق یا ازدست دادن کار ، استرس های اصلی و مهم نیستند.بر عکس این استرس های کوچک در اکثر خانواده ها به صورت روزمره و معمولی اتفاق می افتند و تاثیر آنها در طول زمان ایجاد می شود این استرس ها می تواند استرس معمولی که در برخورد با بد رفتاری کودک برمی خیزد باشد ،می تواند استرس برآورده کردن مراقبت ها و کارهای روزانه کودک باشد ،می توان استرس برنامه ریزی ،هدایت و هماهنگی کارهای خانه و محل کار باشد.
نظریه استرس سطح پایین و مزمن ریشه در زود انجام دادن کار ها و نشان دهنده ی یک الگوی ساده از نتایج استرس و سلامت روانی بزرگسالان است . بنابراین ،برای بیشتر بزرگسالان این تجمع استرس های کوچک اتفافات روزمره هستند که می توانند مسائل و مشکلات بهداشت روان آنها را پیش بینی کنند(کوهن ،1996).
در عین حال باید این نکته را هم مدنظر داشت که استرس والدگری از تجارب آزارگر انه روزانه که همه ی والدین تجربه می کنند ، جدا است. برای آنکه تنش های روزمره به طور واقعی قسمتی از فرآیند استرس والدگری شوند.( نه فقط صرف آزاردهنده باشند )،تاثیر آنها باید به طور جدی در میزان وسیع و یک پتانسیل تهدید ی برای هویت و نقش والدین ایجاد کنند(ویتون ،1997). این تمایز بین آزاردهنده و تنش های استرس زا ممکن است چیزهای متفاوتی برای والدین متفاوت باشد.برای مثال نافرمانی کودک به پوشیدن لباسش،این رفتار ممکن است برای یک مادر ،نشانه ای از لجاجت کودک و اصرارش بر عقیده اش باشد و ارتباطی با برداشت مادر از توانائی اش در پرورش فرزندش به طور موثر نباشد،برای مادر دیگری این عدم اجابت درخواست ،نشان دهنده ی بی احترامی و قصد عمدی در پایین اوردن اقتدار مادر تلقی می شود.در مورد حالت اول این طرز تلقی به صورت یک اتفاق آزاردهنده ی موقتی است که سریع می گذرد ولی در مورد دوم این مورد وسایر تنش های روزمره به احتمال زیاد به استرس والدگری منجر می شوند(دیتر – دیکارد ،2008).
2-2-3 کودک و نقش والدگری علل استرس:
تمامی استرس های بشری به عنوان فرآیندی تلقی می شوند که در آن افکار ،عواطف ،فیزیک ،رفتار و تجربه های افراد درگیر هست. نظریه ها در رابطه با علل و توالی استرس والدگری از دیگر نظریه های استرسی متفاوت و متمایز بوده اند بدلیل آنکه در نظریه استرس والدگری ، علل سببی خارجی ( نقش والدگری) یا علل سببی فعال دیگری یعنی کودک یا کودکانی وجود دارند که برای والدین مسئولیت ایجاد کرده و باعث استرس آنها می شوند.بسیار پر واضح است که تا چه اندازه کودکان بویژه نوازادان به والدینشان وابسته هستند.این وابستگی ها خیلی مواقع طیف وسیعی از مسئولیت های فوری وپیوسته برای والدین ایجاد می کنند ( به عنوان مثال گریه کودک و نیاز او به غذا ،آسایش و توجه)، که قبل از تولد بچه ،تجربه ی آن را نداشتند.گاهی اوقات این تجارب فراتر از از نیاز های فوری بقای کودک بوده و گره با نگرش عاطفی –اجتماعی والدین نسبت به کودک دارند ،این نگرش ها ممکن است نسبت به بد رفتارهای کودک مثل رفتارهای مخرب و خصومت آمیزاو ،شکایت های گاه آمیز ،پیش فعالی ودم دمی بودن او باشد. یا حتی ممکن است نگرش آنها به بیماری مزمن و تحت درمان داروئی بودن او باشد.این مسئولیت های والدگری استرس زا که در راستای بقای نوزاد یا کودک هستند، بر آورده کردن آنها مستلزم صرف کار و انرژی است ؛طوری که معمولا منجر به برانگیختگی فیزیولوژی از جمله برانگیختگی عاطفی در والدین می شود.که این برانگیختگی به نوبه ی خود منجر به توجه و حضور والدین در جهت حذف مسئولیت و تقاضاها می شود .زمانی که هر دو والد-کودک در جهت سالم و سازگاری عمل می کنند رفتارهای مسئولیت برانگیز کودک ، به طور موثری توسط والدین پاسخ داده خواهند شد و نیاز های کودک قبل از آنکه خود بتواند به خودش کمک کند توسط والدین پاسخ صحیح و بدون استرس داده می شوند در چنین جوی کودک به احتمال قوی مورد توجه قرار گرفته و والدین به احتمال خیلی قوی در برآوردی نیاز های کودک در جهت حذف یا کاهش رفتارهای آسیب زا انگیزه مند تر می شوند.
اگرچه توانایی و خودکفائی کودکان در مراقبت خودشان در طول زمان شکل می گیرد و این یک فرآیند زمان بر و چندین ساله است .اما در اصل، مسئولیت های قدیم استرس زا کامل از بین نمی روند و جای خود را به مسئولیت های جدید می دهندکه تا زمان حال ادامه داشته و شامل تجارب استرس زای بالقوه برای والدین می باشند. به علاوه این اتفاقات بالقوه استرس زایی که کودک و رفتارهای او را احاطه کرده معمولا کم هستند و شدید نیستند و به طور روزمره و پیوسته اتفاق می افتند و در میزان متوسط و میانه اند. همانطور که قبلا هم اشاره شد این استرس زاهای روزمره تنه ی اصلی استرس والدگری هستند با این وجود برای بسیاری از والدین هر چند به ندرت ،حوادث پر استرس زائی هم اتفاق می افتند(تسرنیک و همکاران ،2002) .
یکی از اتفاقاتی که استرس و فشار روانی فراوانی به دنبال خود دارد .شنیدن خبر معلولیت نوزاد یا کودک است . والدینی که قبل از این با هزار امید و آرزو در انتظار فرزندی سالم بودند و برای او آینده ی درخشانی در ذهن خود ترسیم کرده بودند ،زمانی که متوجه می شوند نوزاد یا کودکشان دارای معلولیت یا بیماری جسمی مزمنی است دچار استرس و فشار روانی زیادی می شوند(پیلوسا ،2006). یکی از این معلولیت ها که به دنبال خود تقاضا های مراقبتی فراوانی می آورد معلولیت جسمی –حرکتی می باشد .این معلولیت که در آن بخش یا بخش های از اندام جسمانی فرد کارائی خود را از دست می دهد ،فرد را وابسته به دیگران کرده و او نمی تواند برخی از کار های روز مره خود را شخصا انجام دهد . کودکان معلول جسمی –حرکتی به نسبت مشکل جسمانی خود وابسته به مادرانشان بوده و محدودیت هایی برای آنها بوجود می آورند(کریک ،گالاگر ،کولمن و آناستازیو ،2011).
در واقع مادران این کودکان به نسبت سایر مادران کودکان سالم و حتی به نسبت خیلی از معلولیت های دیگر فشار روانی فراوانی را تحمل می کنند که منجر به استرس زیادی در آنها می شود(حمیدی و همکاران ،2013؛هانگ ،وو،شیانگ ،وو و یه ،2010 ؛پارکس و همکاران ،2011).
با این وجود نگرش والدین که برگرفته از خوی ،شخصیت ،عاطفه ،باور ها و فیزیولوژی آنهاست به میزان بسیار قوی در نوع و میزان استرس والدگری تاثیر میگذارد . از این گذشته استرس ها معمولا یک هم پوشانی در اتفاق افتادن دارند که یا بخاطر هم زمانی در اتفاق افتادن بوده یا برخی از جنبه های فردی والد یا کودک خود مولد استرس های دیگر هستند(لیپور و ایوانس ،1996).
نقش والدگری خود به طور بالقوه می تواند منبع استرس باشد. که در آن استرس والدگری می تواند از استرس های اجتماعی بوجود آید. از جمله این استرس های اجتماعی می توان به در تهدید قرار گرفتن هویت والدینی ،بهداشت روان یا سلامت عمومی ،مسئولیت های بیش ار حد(فرسودگی کاری)،یا مسئولیت های کم که منجر به خستگی و رها کردن نقش والدگری می شوند، نام برد.
همچنین محدودیت های ساختاری در محیط اجتماعی هم می تواند منجر به انزوای فیزیکی و روانشناختی شود؛مزایای کم ،دشواری زندگی روزمره،عدم اطمینان ،تضادهای میان فردی ،انتخاب های محدود ،محرومیت منابع شخصی همه از فاکتور هایی هستند که می توان ادعا کرد(ویتون ،1997). والدگری یک نقش اجتماعی است که در درون و بیرون خانواده وجود دارد(الکساندر و هیگنس ،1993). والدین می بایست نیاز های خود ، نیاز های کودکانشان و همچنین نیاز هایی که سایر اعضای خانواده(مثل همسر ) ،اجتماع ،و در سطح وسیع جامعه بر آنها تحمیل کرده اند را بر آورده سازند.
نقش های اجتماعی توسط اعضای جامعه خیلی ارزشمند تلقی می شوندو در طول زمان و موقعیت ها خیلی پابرجا و ثابت اند. بنابراین برای بعضی از والدین به احتمال قوی استرس والدگری مداوم و مزمن ناشی از احساس شکست در برآورده سازی توقعات دیگران بوجود می آید(لیپور ،1997).
2-2-4 ارزیابی استرس :
علاوه بر وجود عوامل خارجی یا حوادث که به عنوان استرس زا ها توصیف شدند ( به عنوان مثال ،رفتار کودک،نقش اجتماعی والدین ،)تنوع وسیع نگرش مردم در ارزیابی و تعریف این تجارب بسیار مهم است . به عبارت دیگر در توالی فرآیند استرس بدنباله ی یک عامل سببی یا حادثه ،والدین نه تنها باید عامل استرس زا را متوجه شوند بلکه باید آن را به عنوان یک تهدید یا تجربه ی ناخوشایند که با تمام توان در متوقف کردن آن تلاش می کنند ،فرض کنند. برای به سرانجام رساندن این مکانسیم :یک ارزیابی شناختی نیاز است ،ارزیابی یک استرس حداقل شامل شش بعد است :ارزش یا ظرفیت ( تا چه اندازه ناخوشایند است) ،کنترل گری ( آیا من می توان آن راتغییر بدهم یا از راه ببرم )،قابل تغییر (آیا خودش از بین می رود)،ابهام (چه چیزی اتفاق می افتد)،احتمال اتفاق افتادن دوباره استرس،شباهت با موقعیت ها و شرایط استرس زا(بو گنتال و جانستون ،2000؛ پرز و ریچارت ،1992).نگرش والدین در رابطه با علل بد رفتاری کودک ،بخش مهمی از فرآیند ارزیابی استرس والدگری است.والدینی که تمایل دارند گریه ،ناله و بد رفتاری کودک خود را ناشی از تمایل خود کودک ببینند خیلی احتمال دارد که خود کودک را مسئول رفتار های زیان بار ببینند و واکنش استرس بیانی بیشتری را ابراز می کنند.در عوض والدین دیگری که رفتار های زیانبار کودکان خود را ناشی از حالت های موقتی یا شرایط می بینند ( مثلا امروز او احساس خوبی ندارد.)در عوض به احتمال کمی کودکان خود را مسئول رفتار های بدش دانسته یا اینکه کنترل آن را مشکل بدانند. به علاوه جدا از تفاوت های نگرش افراد در ارزیابی رفتار های کودکانشان ،تفاوت های فرهنگی هم در دید افراد در خوب و بد بودن رفتار ها تاثیر می گذارد.اگرچه نگرش والدین و ارزیابی آنها از رفتارهای زیانبار کودکان خیلی مهم است این بدان معنا نیست که استرس والدگری به سادگی در ذهن والدین بوجود می آید.به عنوان مثال تقریبا برای تمام بزرگسالان شنیدن نوع خاصی از گریه نوزادان به طور غیر قابل اجتناب پذیری ناخوشایند و استرس زا است(فرودی و لمب ،1980 ؛تسکیند،سیل ،میتو ،هانتینگتون و ویسمن 1985 ).با این وجود تفاوت های فردی در ارزیابی والدین در مورد نوع نگرش آنها از یک عامل استرس زا در فرآیند استرس بخش مهمی است.
بخاطر همین تفاوت در نوع نگرش افراد از عامل استرس زا است که برخی از والدین با مسئولیت های والدگری به خوبی کنار آمده در حالی که دیگر والدین این گونه نیستند.
2-2-5 مکانیسم های سازگاری:
زمانی که حادثه ای اتفاق می افتد که به طور بالقوه استرس زا است . والدین می توانند طیفی از استراتژی های شناختی ،عاطفی ،و رفتاری را برای کاهش واکنش های استرس خود استفاده کنند. فراوانی و تنوع طیف مکانیسم های سازگاری به اندازه ی فراوانی و طیف رفتارهای مشکل ساز کودکان است . والدین در موقعیت یکسان به روش های متفاوتی مکانیسم سازگاری نشان می دهند و برخی از دیگری بهتر عمل می کنند.این موضوع در توجیه این مطلب که چرا برخی از والدین که سالها با بیماری مزمن کودک خود روبه رو هستند واکنش های استرس ملایمتری نشان می دهند در حالی که دیگران به طور عمیقتری تحت تاثیر قرار می گیرند. می تواند مطرح شود.
برخی از مکانیسم های سازگاری به روش پیشگیرانه عمل می کنند که در آن در جهت کاهش واکنش استرس کار می شود بدین صورت که از طرفی فراوانی و شدت حادثه سببی کم شده و از طرفی دیگر منابع عاطفی ،شناختی ،رفتاری فرد افزایش پیدا می کند. که در زمان اتفاق حادثه ی استرس زا استفاده می شوند.یک مثال از این میتواند آمادگی و طرح داشتن برای والد شدن باشد. بزرگسالانی که گزارش دادند که آنها برای والد شدن آمادگی و برنامه داشتند و حامله گیری آنها با برنامه بوده است در مقایسه با افرادی که گزارش کردند که والد شدن آنها غیر منتظره و غیر عمدی بوده است ،سطح استرس کمتری نشان دادند . شبیه به همین موضوع ،یک فرق بین بزرگسالانی که احساس آمادگی دارندو از نظر عاطفی ،فیزیکی و مادرانه برای کار جدید و استرس زا ی مراقبت از کودکان به خوبی آماده شده اند با افرادی که چنین آمادگی را ندارند وجود دارد .جای تعجب نیست که والدینی که احساس آمادگی و اطمینان در مورد توانایی های والد بودنشان دارند .( برای مثال کفایت والدگری ) خیلی احتمال دارد که در نقش والدگری تاثیر گذار بوده و از نقش والدگری راضی بیرون آمده باشند (کلمن و کراکر،2000؛سامر و همکاران 1993).دیگر استراتژیها در داغترین لحظه ، یعنی زمانی که حادثه ی استرس زا اتفاق می افتد یا تفکر در مورد یک واقعیت استرس آور بوجود می آید ،مطرح می شوند.
در مواجهه با شرایط زندگی سخت ،روش خاص تفکر در مورد تجارب می توانند به طور قوی مقاومت و شدت آشفتگی عاطفی را که بدنبال حادثه می آیند ،تحت تاثیر قرار دهد(بک ،1979). بزرگسالانی که از استراتژی های انفعالی ،استراتژی های سازگاری متمرکز برعاطفه استفاده می کنند به احتمال زیاد استرس والدگری را تجربه می کنند(بارنت و همکاران ،1990). روش تفکر متمرکز بر عاطفه در مورد تجارب استرس زا حالتی است که فرد خودش را دریافت کننده منفعل صرف تجارب می بیند،همچنین افرادی که از مکانیسم انکار استفاده می کنند یا افرادی که اشتغال ذهنی قبلی از عواطف ناخوشایند مثل ترس یا ناراحتی دارند با نشانه های از مشکلات عاطفی از قبیل نگرانی و افسردگی مواجه می شوند.برعکس ،استراتژی های متمرکز بر حل مساله ،احتمال زیاد دارد که توانایی حل مساله را ارتقا دهند برخلاف استراتژیهای عواطف محور ،استراتژیهای حل مساله محور توجه را به عواطف منفی برخاسته از واکنش استرس درگیر نمی کنند ،سازگاری های متمرکز بر حل مساله بسیار عالی در کاهش استرس والدگری در انواع موقعیت ها اثر می کنند .استرس در میان بزرگسالانی که اعتماد به نفس قوی به توانایی هایشان در والد بودن حامی دارند و آنهایی که موقعیت های استرس زا را با کودکان خود طوری مدیریت و هدایت می کنند که بر تعیین منابع مشکل تمرکز دارند و در ایجاد راه حل هایی بر این مسائل هستند بسیار کم است (فری و همکاران 1989؛میلر و همکاران ،1992).استراتژیهای سازگاری حل مساله محور ،منعطف ،تاثیر مثبتشان نه تنها در کاهش واکنش استرس موثر بوده اند بلکه در تعدیل اثرات مخرب استرس بر رفتار والدین نسبت به فرزندانشان هم تاثیر گذار بوده اند(جارویس و کریسی ،1991).اینکه به طور کلی مکانیسم سازگاری مساله محور را بهترین مکانیسم انطباقی در مواجهه با استرس والدگری بدانیم باید احتیاط کرد .چرا که برای افراد متفاوت و خاص هر نوع مکانسیم سازگارانه ی دیگری هم می توانند در کاهش استرس موثر واقع شوند. ( بستگی به منابعشان ، شخصیت و شناختشان ) و تحت شرایط خاص(لازاروس ،2006).،فقط یک نسخه ی واحد برای مکانسیم های سازگارانه افراد که استرس والدگری را کاهش دهد وجود ندارد.به عنوان مثال در آن موقعیت هایی که افراد معتقدند که آنها بر شرایط اطراف در موقعیت های استرس زا ، کنترل دارند و از مکانیسم سازگاری مساله محور استفاده می کنند به احتمال قوی رویکرد موفق در دفع کردن استرس ها و مسائل بهداشتی فیزیکی و روانی استفاده می کنند.برعکس استراتژیهای سازگارانه ی مساله محور در موقعیت هایی که افراد کنترل کمی بر عوامل استرس زا دارند موثر نبوده و در آن نمونه ها ، استراتژی های عاطفه محور مفید واقع می شوند(آلدوین ،2007 ؛کوهن 1996).
مفهوم کنترل بر منابع استرس زا برای والدین -بویژه رفتار کودک آنها ، می تواند ارتباطی با ارزیابی والدین از نمونه های خاص رفتار کودک(زیانبار است یا نه) داشته باشد. والدین به طور گسترده در میزانی که آنها رفتار های کودک مشکل دار را می بینند .( مثل :پرخاشگری ،خشونت ) متفاوتند .اینکه این رفتارها تحت کنترل کودک اند یا از شرایط و موقعیت ناشی می شوند و از کنترل کودک جدا باشند و او کنترلی بر آنها ندارد. علاوه بر این تفاوت های فردی در نگرش والدین در مورد قدرتشان برکنترل رفتارهای کودکانشان وجود دارد.به طور کلی تحقیقات نشان می دهند که در والدینی که معتقدند بد رفتاری کودک ناشی از قصد و عمد او در عصبانی کردن آنها است یا برای چیزهای که آنها می خواهند است .بیشتر احتمال دارد که در تربیت فرزندشان از روش های خشونت بار استفاده کنند(باگنتال و جانستون ،2000). چنین والدینی کمتر اعتقاد دارند که آنها بر رفتار کودکشان کنترل دارند .و مکانیسم مقابله گری مبتنی بر حل مساله نمی تواند روش مفیدی برای آنها در کاهش استرس آنها مفید واقع شود چراکه آنها کنترل دریافتی کمی بر منبع استرسان دارند برعکس والدینی که به جزئیات موقعیت ها توجه می کنند.و بر چیز های اطرافشان خوب کنترل دارند، خیلی احتمال می رود که از مکانیسم های سازگاری استفاده کنند که متمرکز بر حل مساله است(دیتر - دیکارد ،2008).
با توجه به مدل بار آن از هوش هیجانی که آن را مدیریت موثر گونه ی تغییرات شخصی ،اجتماعی و محیطی میداند می توان این گونه بر داشت کرد که والدینی که هوش هیجانی بالاتری دارند نسبت به تغییر ات زندگی خود از جمله نقش والدگری و استرس های آن ، به خوبی واکنش داده و می توانند از روش های مقابله ای منعطف و واقعیت مدار ،حل مساله و تصمیم گیری آن را مدیریت کنند .
پیشینه تحقیقات :
-حبیبی،خسرو جاوید و حسین خانزاده(1393) در تحقیق شبه آزمایشی خود بر روی 30 نفر از افراد آسیب بینایی شهر رشت به بررسی اثر بخشی آموزش هوش هیجانی بر راهبرد های مقابله با تنیدگی در افراد با آسیب بینایی پرداختند و به این تنیجه رسیدند که شرکت این افراد در جلسات آموزش هوش هیجانی موجب کاهش استفاده از راهبرد های مقابله ای غیر انطباقی در برخورد با موقعیت های تنیدگی آور می شود .
-گودرزی ،احمدیان ،پور مودت و امانی (1393) در تحقیق شبه آزمایشی خود به بررسی تاثیر آموزش هوش هیجانی بر کاهش سندروم الکسی تایمیا در 20 نوجوانان محصلی که دارای علائم سندروم الکسی تایمیا و هوش هیجانی پایین بودند ، پرداختند . نتایج تحقیقات نشان داد دانش آموزانی که در 8 جلسه ی آموزش هوش هیجانی شرکت کرده بودند نسبت به گروه کنترل ،کاهش در سندروم الکسی تایمیا و افزایش در هوش هیجانی نشان دادند.
-روئیز آراندا و همکارانش (2012) در تحقیق خود با استفاده از روش شبه آزمایشی با گروه کنترل و مداخله به بررسی تاثیر آموزش هوش هیجانی بر سلامت روانی 479 اسپانیایی پرداختند .آنها بعد از یک دوره ی آموزش شش ماهه ی 24 جلسه ای ( هفته ای یک جلسه یک ساعته ) بین بین سال های 2009 و 2010 به این نتیجه رسیدند که افراد گروه آزمایش که در جلسات مداخله ای شرکت کرده بودند علامت های اختلالی روانشناختی بسیار کمی داشته و از سلامت روانی خوبی برخوردار بودند و به گزارش محقق ، آموزش هوش هیجانی به افراد کمک می کند تا مهارت دریافت ،تسهیل ،درک و مدیریت عواطف دریافت کنند و بدین ترتیب به ارتقا سلامت روانی خود کمک کنند.
- شریفی در آمدی ،قاسمی داوری (1392) در پژوهش خود به تاثیر آموزش هوش هیجانی بر میزان استرس و تاب آوری مادران کودکان عقب مانده ذهنی شهرستان گرگان پرداختند .روش انجام کار روش نیمه تجربی و به صورت طرح پیش آزمون و پس آزمون بادو گروه کنترل و آزمایش بود که در آن 40 مادران کودکان عقب مانده ذهنی در این دو گروه به طور تصادفی تقسیم شدند گروه آزمایش در هشت جلسه آموزش هوش هیجانی داده شد و در نهایت به این نتیجه رسید که تفاوت معناداری بین گروه کنترل و آزمایش وجود دارد . به عبارتی آموزش هوش هیجانی موجب افزایش تاب آوری و کاهش استرس مادران کودکان عقب مانده ذهنی شهرستان گرگان شد.
-امامی مقدم ،داودی ،بهنام وشانی و همکاران (1392) در تحقیق نیمه تجربی خود با بررسی تاثیر آموزش مهارت های هوش هیجانی بر استرس تحصیلی دختران دبیرستانی مشهد پرداختند . در این مطالعه 100 دانش آموز به صورت تصادفی در دو گروه کنترل و آزمایش تقسیم بندی شده و گروه آزمایش در طول شش جلسه آموزش دیدند نتایج بدست آمده نشان دهنده ی تاثیر گزاری آموزش هوش هیجانی بر استرس تحصیلی دانش آموزان بوده است ،طوری که موجب کاهش استرس آنها شده است .
-اصانلو ،پور محمد رضای تجریشی و سروری(1390) به بررسی تاثیر مدیریت هوش هیجانی بر کاهش نشانگان استرس مادران کودکان کم توان ذهنی آموزش پذیر شهر تهران پرداختند . 50 نفر از مادران این کودکان به طور تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل تقسیم شدند . گروه آزمایش به مدت 15 جلسه در برنامه مدیریت هوش هیجانی شرکت کردند.نتایج حاکی از این بود که آموزش هوش هیجانی نشانگان استرس گروه آزمایش را به نسبت گروه کنترل به طور معناداری کاهش داده است .
- شریفی درآمدی (1387) در پژوهش خود به تاثیر آموزش هوش عاطفی بر سلامت عمومی مادران کودکان عقب مانده ذهنی آموزش پذیر 11 تا 15 سال شهر اصفهان پرداخت .روش انجام کار روش نیمه تجربی و به صورت طرح پیش آزمون و پس آزمون بادو گروه کنترل و آزمایش بود که در آن 111 مادران کودکان عقب مانده ذهنی در این دو گروه به طور تصادفی تقسیم شدند گروه آزمایش در هشت جلسه آموزش هوش هیجانی داده شد و در نهایت به این نتیجه رسید که تفاوت معناداری بین گروه کنترل و آزمایش وجود دارد . به عبارتی آموزش هوش عاطفی بر افزایش و بهبود سلامت عمومی و مولفه های آن در مادران گروه آزمایش موثر بوده است .
-فلچر ،لد بتر ،کارن واسالیوان (2009) در تحقیقی آزمایشی بر روی 50 دانشجوی دکتری پزشکی تاثیر آموزش هوش هیجانی را بر بهبود ارتباطلات پزشک- بیمار بررسی کردند و به این نتیجه رسیدند که دانشجویان پزشک گروه آزمایش که مداخله را دریافت کرده بودند به نسبت گروه کنترل ،بهبود خوبی در ارتباطلات خود با بیمار نشان می دهند.
- مکنا (2007) در تحقیق خود به بررسی تاثیر هوش هیجانی بر بیماران جسمی پرداخته است . او معتقد است بسیاری از افراد معلول و افراد با بیماری های مزمن ،عواطف منفی تجربه می کنند که ناشی از استرس بیماری و سازگاری روانی کم است . ارزیابی شناختی افراد معلول از معلولیتشان هم بر پاسخ عاطفیشان و هم مدیریت عواطفشان تاثیر می گذارد بنابراین مدیریت عواطف این افراد در فرایند توانبخشی ضرورت فراوانی دارد. محقق در این پژوهش به این نتیجه رسید که روان درمانگران می توانند با آموزش هوش هیجانی نه تنها در تنظیم عواطفی این افراد کمک کنند بلکه به روابط درمانی موثر هم کمک می کنند .
- اسلاسکی،کارترایت (2003) در تحقیق شبه آزمایشی خود تاثیر آموزش هوش هیجانی را بر استرس 60 مدیربریتانیایی بررسی کردند .آنها به این نتیجه رسیدند که آموزش هوش هیجانی با افزایش هوش هیجانی موجب کاهش استرس و بهبود سلامت فرد می شود .
- بار - آن (2005) در تحقیقی به تبیین تاثیر بین هوش هیجانی و ذهن خوب پرداخته است. و در تحقیق خود اشاره می کند که هوش هیجانی علاوه بر اینکه موجب عملکرد خوب می شود در ذهن و دیدگاه افراد نیز تاثیر گذاشته و موجب بهبود تفکر شخصی می شود.
-جوردان و همکارانش (2002) در تحقیق خود ،از هوش هیجانی به عنوان تعدیل کننده ی عواطف و واکنش های رفتاری در موقعیت های نا امن شغلی نام بردند . آنها گزارش دادند که هوش هیجانی برای کارکنان ، به عنوان تعدلیل کننده ی عواطف و کنش رفتاری در موقعیت های نا امن شغلی عمل می کند و آنها می توانند، استرس و عواطف ناشی از آن موقعیت را کنترل کنند .
-شریفی درآمدی ،مولوی و رضوانی (1384) در پژوهش خود به تاثیر آموزش هوش هیجانی بر سلامت عمومی مادران کودکان فلج مغزی شهر اصفهان پرداختند .روش انجام کار روش نیمه تجربی و به صورت طرح پیش آزمون و پس آزمون بادو گروه کنترل و آزمایش بود که در آن 50 مادران کودکان فلج مغزی در این دو گروه به طور تصادفی تقسیم شدند گروه آزمایش در هشت جلسه آموزش هوش هیجانی داده شد و در نهایت به این نتیجه رسید که تفاوت معناداری بین گروه کنترل و آزمایش وجود دارد . به عبارتی آموزش هوش هیجانی موجب افزایش سلامت روانی و سازگاری اجتماعی بیشتر می شود .
- یار محمدیان ،بنکدار هاشمی وعسگری (1390) در پژوهش خود به تاثیر آموزش هوش هیجانی و مهارت های زندگی برسازگاری زناشویی زوج های جوان پرداختند .روش انجام کار روش نیمه تجربی و به صورت طرح پیش آزمون و پس آزمون بادو گروه کنترل و آزمایش بود که در آن تعداد 60 نفر به روش نمونه گیری ساده انتخاب و از طریق گمارش تصادفی در دو گروه آزمایشی و یک گروه گواه قرار گرفتند یافته ها نشان داد که آموزش هوش هیجانی و مهارت های زندگی تاثیر معناداری بر ساز گاری زناشویی زوج های جوان دارد .
-روشن بین ،پور اعتماد و خوشابی (1386) به بررسی تاثیر برنامه گروهی فرزند پروری مثبت بر استرس والدگری مادران کودکان 10-4 ساله مبتلا به اختلال بیش فعالی /کمبود توجه پرداختند . در این تحقیق مادران کودکان مذکور در 6 جلسه ی هفتگی و حضوری 120 دقیقه ای و 2 جلسه تماس تلفنی 15 دقیقه ای آموزش گروهی فرزند پروری مثبت شرکت کردند.تحقیق حاضر فاقد گروه گواه بود.نتایج نشان داد که این برنامه تاثیر مثبتی در کاهش استرس والد گری مادران بویژه در حوزه کودک و والد شده است .
منابع :
استورا، ج.ب. ( 1377). "تنیدگی یا استرس بیماری جدید تمدن". ترجمه: پریرخ دادستان، تهران : رشد.(تاریخ انتشار به زبان اصلی 1995).
استيو، هين. (1384). "هوش هيجاني براي همه". ترجمه: رويا كوچك انتظار و مژگان موسوي شوشتري، تهران: تجسم خلاق.
اصانلو ، زهرا؛ پور محمد رضای تجریشی ، معصومه ؛ گنجعلی وند ، ناهید؛ میر زمانی ، محمود و صالحی ، محمود. (1390). "تاثیر آموزش مدیریت هوش هیجانی بر کاهش نشانگان استرس مادران کودکان کم توان ذهنی آموزش پذیر". فصلنامه ایرانی کودکان استثنائی، سال یازدهم، شماره 2، صص: 162-151.
امامی مقدم ، زهرا؛ داودی ، ملیحه؛ بهنام وشانی ، حمید رضا وامین یزدی ، سید امیر. (1392). "تاثیرآموزش مهارت های هوش هیجانی بر واکنش به استرس تحصیلی دختران دبیرستانی". فصلنامه مراقبت مبتنی بر شواهد، سال سوم، شمارهی 6، صص: 31-27.
آمدي تميمي ، عبدالواحد بن محمد. (1360). "غررالحكم و دررالكلم" ، شرح جمال الدین خوانساری. تهران : دانشگاه تهران.
آنا ستازی، آن. (1387). "روان آزمایی". ترجمه: محمد نقی براهنی. تهران: تهران. (تاریخ انتشار به زبان اصلی1967).
برادبري، ت و گريوز، ج. (1384). "آزمون هوش هيجاني". ترجمه: مهدي گنجي. تهران: ساوالان. (تاریخ انتشار به زبان اصلی ندارد).
حبیبی، زهره؛ خسروجاوید، مهناز و حسین خانزاده ، عباسعلی. (1393). "اثربخشی آموزش هوش هیجانی بر راهبردهاي مقابله با تنیدگی در افراد با آسیب بینایی". فصلنامه پرستاری و مامایی جامع نگر، دوره 24، شماره 1، صص: 29-21.
دادستان ، پریرخ؛ احمدی ازقندی ، علی و حسن آبادی ، حمید رضا. (1385). "تنیدگی والدینی و سلامت عمومی : پژوهشی درباره ی رابطه ی تنیدگی حاصل از والدگری و سلامت عمومی در مادران پرستار و خانه دار دارای کودکان خردسال". فصلنامه روانشناسی تحولی، دوره 7، شمارهی 2، صص: 184-171.
الدر، هري. (1382). "چگونه هوش خود را افزايش دهيد؟". ترجمه: فرشاد نجفيپور. تهران: نسل نوانديش. (تاریخ انتشار به زبان اصلی ندارد).
دشتی ، محمد. (1383). "ترجمه ی نهج ابلاغه"(چاپ بیست و چهارم).قم :موسسه ی فرهنگی تحقیقاتی امیرالمومنین.
دلاور ، علی. ( 1380). "احتمالات و آمار کاربردی در روانشناسی و علوم تربیتی(چاپ پنجم)". تهران: رشد.
رنجبر، محمد جواد؛ غلامی ، فائزه و نظری ، طوبی. (1392). "ارتباط بین سطح استرس والدگری مادر و اضطراب در کودکان دبستانی". ششمین همایش بین المللی روانپزشکی کودک و نوجوان تبریز، دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی درمانی تبریز. صص: 27-26.
روشن بین ، مهدیه ؛ پور اعتماد ، حمید رضا و خوشابی ، کتایون. (1386). "تاثیرآموزش گروهی فرزند پروری مثبت بر استرس والدگری مادران کودکان 10-4 ساله مبتلا به اختلال بیش فعالی /کمبود توجه". فصلنامه خانواده پژوهشی، جلد 10، شمارهی 3، صص: 572-556.
سانتراك ، ج. (1385). "زمينه روانشناسي( چاپ دوم)". ترجمه: مهرداد فيروزبخت. تهران: انتشارات رسا.
سموعي، راحله. (1381). "ترجمـه و هنجاريـابي آزمـون هـوش هيجـاني". تهران: انتشارات موسـسه تحقيقاتي علوم رفتاريي سينا (روان تجهيز).
سياروچي، ژ؛فورگاس ، ژ و مایر ، ج . (1384). "هوش عاطفي در زندگي روزمره (چاپ دوم)". ترجمه: اصغر نوري و حبيبالله نصيري. اصفهان: نشر نوشته.
شریفی در آمدی ، پرویز. (1387). "اثربخشی آموزش هوش عاطفی بر سلامت روان مادران کودکان عقب مانده ی ذهنی آموزش پذیر". فصلنامه خانواده پژوهی دانشگاه شهید بهشتی. دوره4، شماره 4، صص: 439-423.
شریفی در آمدی، پرویز؛ مولوی ، حسین و رضوانی ، فاطمه. (1384). "تاثیر آموزش هوش هیجانی بر سلامت روان مادران کودکان فلج مغزی در شهر اصفهان". فصل نامه دانش و پژوهش در روانشناسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد خوراسگان (اصفهان)، شماره 26، صص: 76-63.
شریفی درآمدی ، پرویز. (1386). "آموزش و پرورش عاطفی-اجتماعی و نقش هوش هیجانی". فصلنامه تعلیم و تربیت، دوره 23، شمارهی 2، صص: 19-18.
شریفی درآمدی ، پرویز ؛ قاسمی داوری ، لیلا. (1392). "تاثیر مولفه های هوش هیجانی بر میزان استرس و تاب آوری مادران کودکان عقب مانده ذهنی". پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد اسلامی واحد شاهرود.
علم الهدايي، سيدحسن. (1385). "هوش هيجاني و زندگي خانوادگي". ارائه شده در سايت: www.Iranhealers.com
فاطمي، سيدمحسن. (1385). "هوش هيجاني". تهران: سارگل.
قمی ، شیخ عباس. (1416 ق). "سفینه البحار". تهران : اسوه.
کاکاوند ، علی. (1386). "بررسی رابطه منبع کنترل راتر با سلامت عمومی سربازان وظیفه". پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه علامه طباطبائی تهران.
گلمن، د. (1380). "هوش هيجاني". ترجمه: نسرين پارسا. تهران: رشد. (تاریخ انتشار به زبان اصلی ندارد).
گلمن،د. (1383). "هوش هیجانی در کار". ترجمه: بهمن ابراهیمی و محسن جوینده. تهران: بهین دانش. (تاریخ انتشار به زبان اصلی1999).
گنجی ، حمزه. (1378). "روانشناسی عمومی". تهران: نشر دانا.
گيتوني، م و ايوبري، و. (1385). "هويت و هوش هيجاني". ترجمه: پريچهر بهكيش. تهران: انجمن اوليا و مربيان.
مجلسي، محمدباقر. (1403ق). "بحارالانوار( چاپ دوم)". بيروت: موسسه وفاء.
گلپرور ، محسن؛آقایی ، اصغر و خاکسار ، فخری. (1384). "رابطه هوش هيجانى و مؤلّفههاى آن با پيشرفتگرايى شغلى در بين كارگران كارخانجات و صنايع". مجله دانش و پژوهش در روانشناسى، شمارهی25 ، صص: 106-75.
محمدي ريشهري، محمد. (1378). "خردگرايي در قرآن و حديث". ترجمه: مهدي مهريزي. قم: انتشارات دارالحديث.
ميردريكوندي، رحيم. (1380). "مقايسه هوش، هوش هيجاني و عقل از ديدگاه روانشناسي و منابع اسلامي وساخت مقياس سنجش عقل". پاياننامه دكتري، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره).
هالاهان ، د.پی؛ کافمن ، ج . ام. (1378). "کودکان استثنایی مقدمه ای بر آموزش های ویژه (چاپ پنجم)". ترجمه: مجتبی جوادیان. مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی.
نوریان ،مهدی. (1382). "هوش هیجانی". فصلنامه اصلاح و تربیت، شمارهی 109، صص: 24-20.
نجفی، هادی. (1423ق). "موسوعه احادیث اهل بیت". بیروت: داراحیا التراثالعربی.
همرنگ یوسفی ، محمد تقی و نظم ده ، کاظم. (1388). "فرآیند جاری توانبخشی در ایران" .تهران: سازمان بهزیستی کشور.
یار محمدیان ، احمد؛ بنکدار هاشمی ، نازنین و عسگری ، کریم. (1390). "تاثیر آموزش هوش هیجانی و مهارت های زندگی بر سازگاری زناشویی زوج های جوان". فصل نامه دانش و پژوهش در روانشناسی کاربردی، جلد 12، شمارهی 2، صص: 12-3.
Abadi, R. K., H. Pouretemad, et al. (2009). "A Comparative Study of Parental Stress in Mothers of Autistic and Non Autistic Children." Journal of Adolescent Health” 5(3): 387-399.
Abidin، R. (1995). Parenting stress index: Short form.. Lutz، FL: Psychological Assessment Resources: Inc.
Abidin، R. R. (1992). The determinants of parenting behavior. Journal of clinical child psychology، 21(4)، 407-412.
Aldwin، C. M. (2007). Stress، coping، and development: An integrative perspective: Guilford Press.
Alexander، M. J.، & Higgins، E. T. (1993). Emotional trade-offs of becoming a parent: how social roles influence self-discrepancy effects. Journal of Personality and Social Psychology، 65(6)، 1259.
Ambikile، J. S.، & Outwater، A. (2012). Challenges of caring for children with mental disorders: Experiences and views of caregivers attending the outpatient clinic at Muhimbili National Hospital، Dar es Salaam-Tanzania. Child and adolescent psychiatry and mental health، 6(1)، 1-11.
Appelbaum، S. A. (1973). Psychological-mindedness: Word، concept and essence. The International Journal of Psychoanalysis.
Arango-Lasprilla، J. C.، Plaza، S. L. O.، Drew، A.، Romero، J. L. P.، Pizarro، J. A. A.، Francis، K.، et al. (2010). Family needs and psychosocial functioning of caregivers of individuals with spinal cord injury from Colombia، South America. Neuro Rehabilitation، 27(1)، 83-93.
Bar-On، R. (1997a). BarOn Emotional Quotient Inventory: A measure of emotional intelligence: Multi-health systems.
Bar-On، R. (1997b). The emotional intelligence inventory (EQ-I): Technical manual. Toronto، Canada: Multi-Health Systems.
Bar-On، R.، & Handley، R. (2003). The Bar-On EQ-360. Toronto، Canada: Multi-Health Systems.
Bar-On، R. E.، & Parker، J. D. (2000). The handbook of emotional intelligence: Theory، development، assessment، and application at home، school، and in the workplace: Jossey-Bass.
Bar-On، R. (2005). The impact of emotional intelligence on subjective well-being: research article: general. Perspectives in Education: Postmodern (Narrative) Career Counselling and Education: Special Issue 2، 23، p. 41-62.
Barnett، D. W.، Hall، J. D.، & Bramlett، R. K. (1990). Family factors in preschool assessment and intervention: A validity study of parenting stress and coping measures. Journal of School Psychology، 28(1)، 13-20.
Barnett، R. C.، Marshall، N. L.، & Singer، J. D. (1992). Job experiences over time، multiple roles، and women's mental health: a longitudinal study. Journal of Personality and Social Psychology، 62(4)، 634.
Bartlett، S. J.، Krishnan، J. A.، Riekert، K. A.، Butz، A. M.، Malveaux، F. J.، & Rand، C. S. (2004). Maternal depressive symptoms and adherence to therapy in inner-city children with asthma. Pediatrics، 113(2)، 229-237.
Beck، A. T. (1979). Cognitive therapy and the emotional disorders: Penguin.
Belsky، J. (1984). The determinants of parenting: A process model. Child development، 83-96.
Bendell، K. D.، Stone، W.، Field، T.، & Goldstein، S. (1989). Children's effects on parenting stress in a low income، minority population. Topics in Early Childhood Special Education، 8(4)، 58-71.
Boyatzis، R.، & Goleman، D. HayGroup (2001). The Emotional Competence Inventory (ECI).
Boyatzis، R. E. (2006). Using tipping points of emotional intelligence and cognitive competencies to predict financial performance of leaders. Psicothema، 18(Suplemento)، 124-131.
Brown، R. L.، & Turner، R. J. (2010). Physical disability and depression: clarifying racial/ethnic contrasts. Journal of aging and health، 22(7)، 977-1000.
Bugental، D. B.، & Johnston، C. (2000). Parental and child cognitions in the context of the family. Annual review of psychology، 51(1)، 315-344.
Coleman، P. K.، & Karraker، K. H. (2000). Parenting Self‐Efficacy Among Mothers of School‐Age Children: Conceptualization، Measurement، and Correlates*. Family Relations، 49(1)، 13-24.
Cohen.E.(1994).Desigining Group Work Teacher.College Press.Columbia.
Creasey، G.، & Reese، M. (1996). Mothers' and fathers' perceptions of parenting hassles: Associations with psychological symptoms، nonparenting hassles، and child behavior problems. Journal of Applied Developmental Psychology، 17(3)، 393-406.
Crnic، K. A.، & Greenberg، M. T. (1990). Minor parenting stresses with young children. Child development، 61(5)، 1628-1637.
Crnic، K. A.، Low، C.، & Bornstein، M. (2002). Everyday stresses and parenting. Handbook of parenting: Vol. 5. Practical issues in parenting، 243-267.
Danseco، E. R.، & Holden، E. W. (1998). Are there different types of homeless families? A typology of homeless families based on cluster analysis. Family Relations، 159-165.
Darwin، C. (1965). 1872. The expression of the emotions in man and animals: Chicago: University of Chicago Press (Original work published in 1872).
Deater-Deckard، K. (2008). Parenting stress: Yale University Press.
Deater‐Deckard، K. (1998). Parenting stress and child adjustment: Some old hypotheses and new questions. Clinical Psychology: Science and Practice، 5(3)، 314-332.
Dunn، S. (2005). How is your EQ? [On-Line]. Available: http:/www.nonstoppenlish.com/reading articles/now your EQ asp.
Essex، M. J.، Klein، M. H.، Cho، E.، & Kalin، N. H. (2002). Maternal stress beginning in infancy may sensitize children to later stress exposure: effects on cortisol and behavior. Biological psychiatry، 52(8)، 776-784.
Eyberg، S. M.، Boggs، S. R.، & Rodriguez، C. M. (1993). Relationships between maternal parenting stress and child disruptive behavior. Child & Family Behavior Therapy، 14(4)، 1-9.
Fletcher، I.، Leadbetter، P.، Curran، A.، & O'Sullivan، H. (2009). A pilot study assessing emotional intelligence training and communication skills with 3rd year medical students. Patient education and counseling، 76(3)، 376-379.
Frey، K. S.، Greenberg، M. T.، & Fewell، R. R. (1989). Stress and coping among parents of handicapped children: A multidimensional approach. American Journal on Mental Retardation.
Frodi، A. M.، & Lamb، M. E. (1980). Infants at risk for child abuse. Infant Mental Health Journal، 1(4)، 240-247.
Gallucci، M.، Ongaro، F.، Meggiolaro، S.، Antuono، P.، Gustafson، D.، Forloni، G.، et al. (2011). Factors related to disability: Evidence from the “Treviso Longeva (TRELONG) Study”. Archives of gerontology and geriatrics، 52(3)، 309-316.
Goldberg، S.، Janus، M.، Washington، J.، Simmons، R. J.، MacLusky، I.، & Fowler، R. S. (1997). Prediction of preschool behavioral problems in healthy and pediatric samples. Journal of Developmental & Behavioral Pediatrics، 18(5)، 304-313.
Goldstein، D. (1995). Stress as a scientific idea-A homeostatic theory of stress and distress. Homeostasis in Health and Disease، 36(4)، 177-215.
Goleman، D. (1998). Working with emotional intelligence: Random House LLC.
Goodarzi، M.، Ahamadian، H.، Pourmaveddat، K.، & Amani، M. (2014). Efficiency of training emotional intelligence on reducing Alexithymia syndrome in third grade male high school students. International Letters of Social and Humanistic Sciences(01)، 7-13.
Guyard، A.، Michelsen، S. I.، Arnaud، C.، Lyons، A.، Cans، C.، & Fauconnier، J. (2012). Measuring the concept of impact of childhood disability on parents: Validation of a multidimensional measurement in a cerebral palsy population. Research in developmental disabilities، 33(5)، 1594-1604.
Hamidi، M.، Kalantarkousheh، S. M.،& Mohammadi، A. (2013).A Comparison of the burden among Iranian families of children with mental, physical, and hard –of-hearing disabilities .International Journal of Current life Sciences ، 3(10)، 126-131.
Heck, K. E., & Makuc, D. M. (2000). Parental employment and health insurance coverage among school-aged children with special health care needs. American Journal of Public Health, 90(12), 1856.
Hobfoll، S. E. (2004). Stress، culture، and community: The psychology and philosophy of stress: Springer.
Honeycutt, A. A., Grosse, S. D., Dunlap, L. J., Schendel, D. E., Chen, H., Brann, E., et al. (2003). Economic costs of mental retardation, cerebral palsy, hearing loss, and vision impairment.
Hung، J. W.، Wu، Y. H.، Chiang، Y. C.، Wu، W. C.، & Yeh، C. H. (2010). Mental health of parents having children with physical disabilities. Chang Gung Med J، 33(1)، 82-91.
Jarvis، P. A.، & Creasey، G. L. (1991). Parental stress، coping، and attachment in families with an 18-month-old infant. Infant behavior and development، 14(4)، 383-395.
Jordan، P. J.، Ashkanasy، N. M.، & Hartel، C. E. (2002). Emotional intelligence as a moderator of emotional and behavioral reactions to job insecurity. Academy of Management Review، 27(3)، 361-372.
Ketelaar، M.، Volman، M.، Gorter، J.، & Vermeer، A. (2008). Stress in parents of children with cerebral palsy: what sources of stress are we talking about? Child: care، health and development، 34(6)، 825-829.
King، G; King، S; Rosenbaum، P; Goffin، R. . (1999)Family-centered caregiving and well-being of parents of children with disabilities: linking process with outcome Journal of Pediatric Psychology، 24 )1(
Kirk، S.، Gallagher، J.، Coleman، M. R.، & Anastasiow، N. J. (2011). Educating exceptional children: Cengage Learning.
Kohn، P. M. (1996). On coping adaptively with daily hassles.
Krivoy، E.، Weyl Ben-Arush، M.، & Bar-On، R. (2000). Comparing the emotional intelligence of adolescent cancer survivors with a matched sample from the normative population. Medical & Pediatric Oncology، 35(3)، 382.
Lam، L. W.، & Mackenzie، A. E. (2002). Coping with a child with Down syndrome: The experiences of mothers in Hong Kong. Qualitative Health Research، 12(2)، 223-237.
Lazarus، R. S. (2006). Stress and emotion: A new synthesis: Springer Publishing Company.
Leinonen، J. A.، Solantaus، T. S.، & Punamäki، R. L. (2003). Parental mental health and children's adjustment: the quality of marital interaction and parenting as mediating factors. Journal of child psychology and psychiatry، 44(2)، 227-241.
Lepore، S. J. (1997). Social—Environmental Influences on the Chronic Stress Process Coping with chronic stress (pp. 133-160): Springer.
Lepore، S. J.، & Evans، G. W. (1996). Coping with multiple stressors in the environment.
Lucas-Carrasco، R.، Eser، E.، Hao، Y.، McPherson، K. M.، Green، A.، & Kullmann، L. (2011). The Quality of Care and Support (QOCS) for people with disability scale: development and psychometric properties. Research in developmental disabilities، 32(3)، 1212-1225.
Mash, E. J. and Johnston ,C. (1983). "Parental perceptions of child behavior problems, parenting self-esteem, and mothers' reported stress in younger and older hyperactive and normal children." Journal of consulting and clinical psychology 51(1): 86.
Mayer، J. (1997). What is emotional intelligence: In P. Salovey، & D. Sluyter (Eds.). Emotional development and emotional intelligence: Implications for educators (pp. 3-31): New York: Basic Books.
Mayer، J. D.، & Salovey، P. (1995). Emotional intelligence and the construction and regulation of feelings. Applied and preventive psychology، 4(3)، 197-208.
Mayer، J. D.، Salovey، P.، Caruso، D. R.، & Sitarenios، G. (2003). Measuring emotional intelligence with the MSCEIT V2. 0. Emotion، 3(1)، 97.
Mayer، J. D.، Salovey، P.، & Caruso، D. R. (2004). TARGET ARTICLES:" Emotional Intelligence: Theory، Findings، and Implications". Psychological inquiry، 15(3)، 197-215.
McKenna، J. (2007). Emotional intelligence training in adjustment to physical disability and illness. International Journal of Therapy and Rehabilitation، 14(12)، 551-556.
McNamara، S. (2003). Stress Management Programme For Secondary School Students: A Practical Resource for Schools: Routledge.
Miller، A. C.، Gordon، R. M.، Daniele، R. J.، & Diller، L. (1992). Stress، appraisal، and coping in mothers of disabled and nondisabled children. Journal of Pediatric Psychology، 17(5)، 587-605.
Mitchell، D. B.، & Hauser-Cram، P. (2008). The well-being of mothers of adolescents with developmental disabilities in relation to medical care utilization and satisfaction with health care. Research in developmental disabilities، 29(2)، 97-112.
Nomenclature، A. P. A. C. o. (1965). Diagnostic and statistical manual: mental disorders: with special supplement on plans for revision.
Parkes، J.، Caravale، B.، Marcelli، M.، Franco، F.، & Colver، A. (2011). Parenting stress and children with cerebral palsy: a European cross‐sectional survey. Developmental Medicine & Child Neurology، 53(9)، 815-821.
Perrez، M.، & Reicherts، M. (1992). Stress، coping and health: A situation-behavior approach theory، methods، applications: Seattle; Toronto: Hogrefe & Huber Publishers.
Pilusa، N. E. (2006). The impact of mental retardation on family functioning. University of Pretoria.
Piškur، B.، Beurskens، A. J.، Jongmans، M. J.، Ketelaar، M.، Norton، M.، Frings، C. A.، et al. (2012). Parents’ actions، challenges، and needs while enabling participation of children with a physical disability: a scoping review. BMC pediatrics، 12(1)، 177.
Pousada، M.، Guillamón، N.، Hernández-Encuentra، E.، Muñoz، E.، Redolar، D.، Boixadós، M.، et al. (2013). Impact of Caring for a Child with Cerebral Palsy on the Quality of Life of Parents: A Systematic Review of the Literature. Journal of Developmental and Physical Disabilities، 1-33.
Raina، P.، O'Donnell، M.، Rosenbaum، P.، Brehaut، J.، Walter، S. D.، Russell، D.، et al. (2005). The health and well-being of caregivers of children with cerebral palsy. Pediatrics، 115(6)، e626-e636.
Rajabi، M.، Arjmandnia، A. A.، & Nojani، M. I. (2012). The Relationship Between Mother's Marital Satisfaction and the Behavioural Problems of Children with Down Syndrome and Comparing them to that of Normal Children. Procedia-Social and Behavioral Sciences، 46، 2584-2589.
Rudolph، M.، Rosanowski، F.، Eysholdt، U.، & Kummer، P. (2003). Anxiety and depression in mothers of speech impaired children. International journal of pediatric otorhinolaryngology، 67(12)، 1337.
Ruiz-Aranda، D.، Castillo، R.، Salguero، J. M.، Cabello، R.، Fernández-Berrocal، P.، & Balluerka، N. (2012). Short-and midterm effects of emotional intelligence training on adolescent mental health. Journal of Adolescent Health، 51(5)، 462-467.
Rutter، M. (1987). Psychosocial resilience and protective mechanisms. American journal of orthopsychiatry، 57(3)، 316.
Sawyer، M. G.، Bittman، M.، La Greca، A. M.، Crettenden، A. D.، Borojevic، N.، Raghavendra، P.، et al. (2011). Time demands of caring for children with cerebral palsy: what are the implications for maternal mental health? Developmental Medicine & Child Neurology، 53(4)، 338-343.
Seltzer، M. M.، Greenberg، J. S.، Floyd، F. J.، Pettee، Y.، & Hong، J. (2001). Life course impacts of parenting a child with a disability. Journal Information، 106(3).
Spielberger، C. (2004). Encyclopedia of Applied Psychology، Three-Volume Set: Academic Press.
Singer، G.، Irvin، L.، Irvine، B.، Hawkins، N.، Hegreness، J.، & Jackson، R. (1993). Helping families adapt positively to disability: Overcoming demoralization through community supports. Families، disability، and empowerment: Active coping skills and strategies for family interventions، 67-83.
Slaski، M.، & Cartwright، S. (2003). Emotional intelligence training and its implications for stress، health and performance. Stress and health، 19(4)، 233-239.
Sommer، K.، Whitman، T. L.، Borkowski، J. G.، Schellenbach، C.، Maxwell، S.، & Keogh، D. (1993). Cognitive readiness and adolescent parenting. Developmental Psychology، 29(2)، 389.
Steele, R., & Davies, B. (2006). Impact on parents when a child has a progressive, life-threatening illness.International journal of palliative nursing, 12(12), 576- 585.
Tekinarslan، I. C.، & Sucuoglu، B. (2007). Effectiveness of Cognitive Process Approached Social Skills Training Program for People with Mental Retardation. International Journal of Special Education، 22(2)، 7-18.
Thorndike، E. L. (1920). Intelligence and its uses. Harper's magazine.
Watson، S. M.، & Keith، K. D. (2002). Comparing the quality of life of school-age children with and without disabilities. Journal Information، 40(4(
Webster-Stratton، C. (1990). Stress: A potential disruptor of parent perceptions and family interactions. Journal of clinical child psychology، 19(4)، 302-312.
Wechsler، D. (1943). Non-intellective factors in general intelligence. The Journal of Abnormal and Social Psychology، 38(1)، 101.
Wheaton، B. (1997). The nature of chronic stress Coping with chronic stress (pp. 43-73): Springer.
Zeskind، P. S.، Sale، J.، Maio، M. L.، Huntington، L.، & Weiseman، J. R. (1985). Adult perceptions of pain and hunger cries: A synchrony of arousal. Child development، 549-554.